دو دفه كه آفتاب بزنه لب بوم و دو دفه كه اذون مغربو بگن، همه يادشون مي‌ره كه ما چي بوديم و چي شديم.
قيصر

وبلاگ‌هاي به روز شده‌ي اكسير   *************فرستادن نامه و نظرات      صفحه اصلي         آرشيو


Saturday, April 05, 2003

.قيصر حكايت مي كند نامرد شكايت مي كند
ديرو يه چيزي نوشتم و پاره ش كردم. راجع به جنگ بود. ديدم چي بگم؟ چي بگم به اونايي كه به اسم منافع ملي از راه دور دو دسسي چسبيدن به خايه هاي آمريكا و انگليس. به اونايي كه خيال مي كنن اين دو تا بهتر از صدام هسسن. انگار يادشون رفته همه ي بمباي شيميايي كه صدام ريخ رو سر ايرونيا و’كردا ساخت آمريكا بود و آمريكاييا يادش دادن كجا بندازه و چه جوري بندازه. انگار يادشون رفته همه ي خاور ميانه يه روزي زير كنترل انگليس بود و كودتاي 28 مردادم انگليسا نقشه شو دادن به آمريكا و با كمك آخوندا مصدق خونه نشين شد تا روزي كه تو احمد آباد مرد. بعضيشون اميدوارم خام باشن. ولي بعضيشون شك ندارم منظورشون از منافع ملي، منافع خودشونه. پست ومقامي كه دارن و پست مقامي كه شايد در آينده داشته باشن. گفتم ولش بابا هر كي داره زور مي زنه كه بگه من راس مي گم. حق با منه. و ايروني جماعت بيچاره كه هميشه سرش از دس اين نامردا كلا رفته. اسم نمي برم. فرقي يم نداره اسم ببري يا نه. فقط بگم كاش يه روزي بشه كه ايروني جماعت از دس اين وابسسه ها نجات پيدا كنه. اگه اين وابسسه ها نباشن اون گردن كلفتا نمي تونن هر كاري بخوان بكنن. ولي من تو يه چيزي موندم. اينا كي مي خوان بفهمن كه خارجي ها( هر نوعش) دلشون نه واسه عراقيا سوخته و نه به حال هيچ كس ديگه. اينا به مردم خودشونم دروغ مي گن. عين هر سياستمدار ديگه يي. کي مي خوان بفهمن که وقتش که برسه اونا رو عین یه تیکه سنده ی مي اندازن تو خلا. همین کاری که الان دارن با صدام مي کنن. اونا كه روياي زندگي ي بهتر بعد از اومدن آمريكا و انگليس رو براي ايراني و خاور ميانه مي بينن و خیالشون امریکا و انگلیس همیشه هواشونو دارن بهتره از رويا در آن. شايدم واسه اونا بهتر باشه. ولي هر چي كه واسه من خوبه يني واسه همه خوبه؟ تا بعد. صفا.

Monday, March 31, 2003

بهمين سادگي!
نشسسي. داري با بچه ت حرف مي زني. مي گي صورتت چي شده؟ مي گه امروز تو مدرسه با يكي حرفش شده. مي گي دعوا خوب نيس. مي گه اول اون زد. مي گي چرا؟ مي گه من توپوشوت كردم خورد به سرش! مي گي ديدي! مي گه از قصدي كه نزدم. مي گي تو هم اگه يكي با توپ بزنه به سرت مي زنيش. خوشش نمي آد. مي گي حالا برو يه ليوان آب بيار واسه بابات. بعدم يه دونه از اون مشتاي پدرونه مي زني بهش. اونم يكي بهت مي زنه. مي گي بيا اينجا . مي گيري و صورتشو مي بوسي.از اون بوسه هاي آبدار! با پشت دس صورتشو پاك مي كنه. مي گه من برم واست آب بيارم. از پشت نگاش مي كني. عين خودت را مي ره. اخلاقشم عين خودته. يادت مي آد كه باباتم مي گف بي خودي با كسي دعوا نكن. خوشت نمي اومد. يه نگا مي اندازي به شيشه هاي پنجره كه با نوار چسب روشون ضربدر زدي. صداي يه جت مي آد. يه موشك مي خوره به خونه ت. خونه ت مي لرزه و خودت مي افتي رو زمين. سرو صورتت ازگچ و خاكي كه از تاق ريخته روت پوشيده مي شه. چن تیکه شیشه پریده رو صورتت. پا مي شي. پسرتو صدا مي كني. جواب نمي ده. مي دويي تو آشپزخونه. پسرت رو كف آشپز خونه پهن شده. يه تيكه از تاق افتاده روش. خون از دهنش زده بيرون. يه ليوان شيكسسه بغل دسسش رو زمين افتاده. بهمين سادگي.

[Powered by Blogger]   
...