قيصر حكايت مي كند نامرد شكايت مي كند.
خدمت تموم بامعرفتاش. چند وقت پيش گذر ما افتاد تو راسته ي دو سه تا از اين وب لاگ نويسا، ديديم با با اين ملت چي دارن مي گن. همه ش نشستن مي نويسن. اينو خوندم ياد فلاني افتادم، اونو خوندم ياد فلاني. بابا به كسي چه كه شماها اين كتابهارو خوندين! اگر مي خوايين به ملت بگين شما كتاب خون هستين رك و راس بگين ديگه. من از همون موقع هم كه تو دانشگا بودم از اين آدما خوشم نمي اومد. خودشون هيچوقت هيچچي نداشتن بگن. هي از اين واون مثال مي زدن.اينا مشكل شخصييت دارن بخدا، چپ وراس اسم رديف مي كنن. بعضي يام هستن كه خب فكر مي كنن اينا يه چيزي بارشونه. نه با با. اونايي بارشونه كه مي تونن در باره ي يه چيزي حرف بزنن و اونوقت مثال هم واست مي گن. اينا والا بارشون نيس. همش ياد يه نفر مي افتن و اظهار فضل مي فرمان. در واقع خيلي ياهستن كتاب خوندن ولي چيزي بارشون نيس. ديدن مشكلات مردم و فهميدن اونا با خوندن كتاب فرق مي كنه. تازه حس يه مطلب فرق داره با ديدن اون. بعضي يا اين حساسيت رو دارن كه عمق فاجعه رو مي بينن و بعضي يا ظاهرشو. اينجاس كه نويسنده واقي خودشو نشون مي ده. حالا شگرداي نوشتن بماند. اينجا جاش نيس. تازه شيوه و شگرد يه چيزيه كه فرمول نداره. يادمه يكي از اساتيد بزرگمون، يه روز كه از چخوف حرف مي زد و يكي از نمايش نامه هاش رو ريز ريز كرده بود ، گفت ببينين چه ساختاري داره. يكي از دانشجوها پرسيد استاد مي شه اين جوري نوشتنو بما ياد بدين. استاد كه حيلي وارد بود گفت فكر نمي كني اگه مي دونستم خودم چند تا نمايش اينجوري مي نوشتم؟ يعني اينكه حتي اگه بدوني طرف چه جوري نوشته كافي نيس. بايد اينكاره بود. بايد جوهرشو داش. وگه نه هر كي مي تونس رمان بنويسه و نوبل ببره. يه گروه هم هستن كه بقول قد يميا لقمه رو از پس كله شون ميذارن تو دهنشون. يعني پشتك واروهاي هنري مي زنن. چند تاشون خوبن و يه گروهشونم زور زيادي مي زنن. اسم نميدم تا بكسي بر نخوره. اوني كه حاليشه خودش گوشي دستشه. تا بعد. صفا
قیصر کیه؟
سلام به همه ی لاتو لوتا. لات ولوت که می گم نه اونا که شیتیل می گیرنو حال می گیرنو نوچه دارنو زورشون به کوچیکتر از خودشون می رسه و خالی می بندن و قیافه می گیرنو اینجور چیزا. نه . لات و لوت اینجا، تو قیصر خونه، ینی خاکی. ینی افتاده. ینی سر بزیر. ینی با معرفت. ینی کسی که نامرد نیس . ینی اگر یکی دستش تنگ بود کمکش می کنه. اگر نصف شبی بچه ی یکی مریض شد و ماشین نداش رو چشش می رسونش بیمارستان. از این جور کارا. حا لا قیصر که کوچیک همه ی با معرفتاس دیده هر کی از ننش قر کرده اومده تو وبلاگستان. و وقتی همه می رن یه جا، ینی تو این همه نامردم هس، بی معرفتم هس، زور گو هم هس. درسته؟ خب واسه اینه که قیصر اومده شهرو بپاد! اومده ببینه کی داره گردو خاک می کنه.کی اومده راسته رو قرق کنه، با اجازه همگی، ما نه سلام می خواییم نه چاکریمو، نوکریمو، کوچیکیمو از این حرفا. ما خودمون کوچیک همه هم هستیم تا وقتی یارو خودشو نگرفته، تا وقتی لوطی مونده. البته همه نباس قیصر باشن و ادای مارو در آرن. که گفته اند مشگ آنست که خود بگوید. تازه زور بی خودی واسه یکی دیگه بودن ، یکی دیگه شدن را نمی بره. کار نمی کنه. این ملت خالی بند زیاد دیدن. همه جورشم دیدن از شا بگیر تا گدا. همه می دونن خالی بندان صنعتگرانن. پس از همین اول روشن کنیم حساب حسابه کا کا برادر. این داداش کو چیکه قیصر کبیره. این قیصر نه ضامن دار داره ، نه قمه داره، نه قداره، نه ساطور داره، نه پنجه بکس. بجاش کامپیو تر داره و هزار تا نرم افزار و سخت افزار. داش کوچیکه قیصرکه حاجیکاتت باشه وقتی داش بزرگمون و برادرای آب منگل با چاقو دل و جیگرشو در آوردن و دو سه ماه بعدشم قیصر حساب همشونو رسید و بعد با گوله کشته شد همش دو سالش بود. اینم آبجی فاطی م واسم گف. ما چون رفتارمون شبیه داش قیصر مون بود تو کوچه قیصر صدامون زدن و این اسم رومون موند. این قیصر دانشگام رفته. کتابم خونده . خوباشم خونده. اگرم هنوز با حال مونده بابت باج گیری و اینا نیس. بابت اینه که تو هر قشری نامرد پیدا می شه. لات نامرد ( اگه نه سی چل سال پیش یه فیلم باسم لات جوانمرد نمی ساخن. ببینید سند میدم که نگین خالی بنده.) کارمند نامرد. وزیر نامرد. کاسب نامرد. خلبان نامرد. دانشجوی نامرد. آخوند نامرد و..می بخشین که به همه اشاره نمی کنم. خودتون بهتر می دونین. واسه همینه که قیصر موندم و قیصر می مونم. بهر حال یکی باس دودمانو نیگه داره دیگه. مگه نه؟ خوب یا بد قرعه باسم ما افتاد. زیاد وقت شریفتنو نگیرم. هر کی کار داره. فقط خواستم پیش زمینه داده باشم که بدونین قیصر کیه. جمال همه رو تا بعد. صفا.
نالوطيهاش نترسن! چاقوي دسته سفيد ساخت زنجون ما، كلماته! خط مياندازه، اما ناكار نميكنه! چون اگه قرار بود ناكار كنه توي اين بيست قرن قبل كرده بود.
|