دو دفه كه آفتاب بزنه لب بوم و دو دفه كه اذون مغربو بگن، همه يادشون مي‌ره كه ما چي بوديم و چي شديم.
قيصر

وبلاگ‌هاي به روز شده‌ي اكسير   *************فرستادن نامه و نظرات      صفحه اصلي         آرشيو


Friday, June 28, 2002

قیصر حکایت می کند نامرد شکایت می کند


تو انقلاب، تو شلوغیاش. اون وخ که همه قیصر شده بودن و لوطی بازی در می آوردنو یاد دیگرون افتاده بودن. توده یی ها می گفتن دو ماه دیگه قدرتو می گیریم. این تاکتیکه. خمینی که با شاه جا بجا شد قدم بعدی انتقال قدرت به چپاس. مجاهدین هم که طرح لباس اسلامی رو ریختن و خانمارو چارقد بسر کردن هم همین خوابو می دیدن. فدایی و پیکار و سه جهانی ها و گروهای دیگه هم فکر می کردن دس کم از این نمد کلاهیم گیر اونا میاد. انقلاب به کمک شیطان بزرگ و و همه ی کشورهای صنعتی که دیگه پشت شاه و دودمانشو خالی کرده بودن پیروز شدو همه شاد شدن. از همون روز اول پیروزی آخوندها شمشیرها شونو از رو بستن . روزنامه ها و هفته نامه ها و... یکی یکی درشون تخته شد. لات و لوتای نامردم با زنجیر و چاقو و پنجه بکس افتادن
بجون مردم. زن ومرد و کوچیک و بزرگ هم حالیشون نبود. خیلیا اعدام شدن. زندان رفتن. شکنجه شدن.خیلی یام ترک وطن کردن. چپ و راس قلع و قمع شد و خایه مالاموندن. نون شب و خرج زن و بچه خیلی از روشنفکرنما ها رو دس به سینه ی آخوندا کرد. کم کم  خیلی از هنر مندام باهاشون کار کردن . جنگ شروع شد. بهترین بهانه تا هر نفس کشی رو از نفس بندازن. بازاریا تو کونشون عروسی بود. لیوان بلوری پنج زاری رو می دادن به ملت بیچاره یکی پونصد تا. هر چی هزار در صد رفت روش. طفلی ملت چاره یی نداشتن. جنگ خیلی به آخوندا کمک کرد. واسه همینم دوس نداشتن تموم شه. خلاصه دور دور بازاریا شد . هر کی یه آشنا تو آخوندا داش اوضاش جور بود. بازار کوپن گرم بود و واسه یه شیشه شیر واسه بچه ات باس خایه بقالو می مالیدی. دس و پای مرغ که مردم می ریختن دور حالاسیری باس بابتش پول می دادن. خیلی یا ماها رنگ میوه رو نمی دیدن. سرتونو درد نیارم دماری از مردم در آوردن که نگو. نهضت هم چنان ادامه دارد و بقیه شو خودتون می دونین. حالام که رسیدیم اینجا. چرا اینا رو گفتم؟ واسه اینکه اینبار گوشی باس دس روشنفکرا اومده باشه. دو باره سه نکنن. دو باره کلاهی ندوزن که جخ واسه ی سر ملت بیچاره باشه. می دونم اول هم عمدی نبود. ولی اگر آخر شاهنامه رو نمی دونین از مردم مایه نیایین. ملت هنوز کلاه اول سرشونه ها! جوونا دارن نم نم راه خودشونو از اینا سوا می کنن. بنظر می آد نماینده هم نمی خوان. لپ مطلب جون هر چی مرده از کیسه مردم خرج کنین. فکر نکنین مشکل مردمو می دونین و راه حل براش دارین. آشپز خودتون باشین. کاش این سیاسیا یه کم یاد گرفته باشن. آی مردم !اینبار با طناب این گروه مروه ها تو چاه نرینا! خودتون انتخاب کنین. تا بعد. صفا

Thursday, June 27, 2002

there is nothing here

یاد اون روزا بخیر


یاد اون وقتا که کوچه خاکی بود


ته کوچه یه دونه بقالی بود


بالا کوچه یه دونه قصابی بود


سنگک ها روش همیشه خشخاشی بود


وسط حوض خونه یه هندونه


تو جیبا ده شاهی و دو زاری بود


بچه ها تو کوچه ها ولو بودن


تو خیابون یه دونه چرخ سازی بود


 سینما ها وسط شهر بودن


فیلماشون بزن بزن آرتیسی بود


دخترا زلفارو شونه می زدن


وقت عشق کردن و کفتر بازی بود


کفترا رو پشته بون ولو بودن


وقت آب دادن و دونه پاشی بود


هر کسی کاری داش باری داش


 وقت گرگم بهوا، توپ بازی بود


در خونه خانوما حرف می زدن


هنگام غیبت و قصه سازی بود


بچه ها حالی می کردن بخدا


توخونه  یه طاقچه و بخاری بود


تابستون آبدوغ خیار برا بودش


تو پلوها سبزی و باقالی بود


مدرسه ها بسته، دانش آموز خسته


هنگام علافی و بیکاری بود


چقدر با حال بود اونروزا


واسه لوطی نوبت شب کاری بود


اگه دعوایی بود، بحثی بود


ریش سفید هم وکیل و هم قاضی بود


یکی حق بود یکی هم خطا بودش


این وسط خطا کاره هم راضی بود


عروسی ها تو حیاط برپا بودن


نوبت آینه ی خاتم کاری بود


روی حوض تخته می ذاشتن همیشه


وقت خوندن موقع رقاصی بود


زندگی آسون بود، آروم بود


اینهمه حرص نبود، آز نبود


توکاسه آب بودش، وسطش یه تیکه یخ


کاسه هم رو طاقچه، تا خود صبح کافی بود


خونه ها بزرگ بودن، وسط هر خونه


باغچه یی بود، باغچه ها گلکاری بود


آخر ماه شبها، تو جوبا آب می اومد


وقت آب گرفتن و آب بازی بود


زندگی آسون بود ،آروم بود


یاد اون روزا بخیر، یاد اونروزا بخیر؟



Tuesday, June 25, 2002

خودت باش عشقي!
اينو كه همتون شنيدين؟ ” خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو“. درسته؟ بنظر مي آد درست باشه. يني هر جا مي ري همرنگ اونجا بشي. منظور همرنگ مردم اونجاس. يني لباست باهاشون جور باشه، رفتارت غريبه نزنه. گفتارتم سه نباشه. اين چند تا رو كه بتوني انجام بدي بقول همه سه نكردي. ولي هميشه درست نيس. كار نمي كنه. يني باين آسوني نيس كه شما همرنگ جماعت بشي. و من گمونم نباس هميشه همرنگ جماعت شد. اوني يم كه اينو گفته، منظورش اين نبوده كه بايد همرنگ همرنگ شد. يني نمي شه. مگه ما بوقلمون هستيم كه هي رنگ عوض كنيم؟ درست نيس. به بعضي يام نمي آد.من چند تا از اين ايروني ها رو ديدم كه سعي كردن از قافله عقب نباشن و همرنگ جماعت باشن. اگه به كسي بر نخوره خيلي سه بودن. مصنويي مي زدن. خودشون نبودن. اصلن نباس همرنگ جماعت شد يا بود. بايد خودت باشي. صد در صد. خالص. بهتره. اول شايد نچسبه. ولي وقتي ديدن طرف صادقه، خودشه. باهاش كنار مي آن. آدمي كه خودش نيست. كم كم و بمرور، بدون اينكه بفهمه، هر كاري مي كنه كه از قافله عقب نيافته. از دروغ گفتن بگير تا خايه مالي. نه كه بخواد ، دست خودش نيس، شده ديگه، همرنگ شده، مي خواد همرنگ باشه. آدما تا اونجايي كه قيصر ديده، با آدما كنار مي آن، اگه صداقت ببينن. حالا نمي گم هر جا رفين بي خيال و هر كاري خواستين بكنين. نه. آدمي كه مي فهمه با معرفته. حال و هوا رو برقي تخمين مي زنه و دوزاريش مي افته. آنتن ش تيزه و گيرنده ش كار مي كنه. سه نمي كنه. حال نمي گيره. دل كسي رو نمي شكونه. خودت باش و صادق باش نه كه حال همه رو بگيري و كنف كني و زور بكي و بي خيال همه باشي. نه جمال عشقي. يني خودت باش و آدم باش. خودت باش و حريم ديگرونو حفظ كن. حال بده. حال نگير. ولي رفتارت خالص باشه. همين ديگه. تا بعد. صفا.

Monday, June 24, 2002

دست گرمی!

اینو ما همین جوری داریم می نویسیم که واسه ما دست گرمی باشه. ینی نه حرفی داریم بگبم و نه اتفاقی افتاده قابل ذکر. ما دل و روده مون یکی شد تا تونستیم شعرای ملا جیحون خان رو واستون رنگی کنیم و چاق و لاغر. آخرشم یه جاش گلاب به روتون ترکمون زدیم رفت. دس بدامن یکی از لوطیا شدیم. گفتیم اسمشو بگیم گفت اسم آوردی نیاوردی. مام گفتیم رو چشم. خلاصه حالا داریم این چن خطو سیا می میکنیم تا پرتش کنیم تو سایتمون. اگر درست در اومد که یاد گرفتیم و اگرم نه که باس دو باره تمرین کنیم . شلعر خوش گفته که "کار نیکو کردن از پر کردن است" اینو ما تجربه کردیم. هر کی هر کاری رو تمرین کرد اوستا شد. تندی و کندی و اینا موثره. ولی کلید موفقیت تو تمرینه. این فوتبالستا رو دارین که. دیدین بعضی شون با توپ چیکار میکنن؟ ایول داره. ینی آدم گاهی حیرون می شه و می گه جل الخالق. آقا عنهو توپو دوختن رو پاشون. از اینور زمین ور می داره میره تا اونور زمین. با با دمت گرم. بعضی شون از وسط زمین صاف می فرستنش تو گل حریف. واسه همینه که بعصی شون بیس سی ملیون تو سال قرار داد می بندن. خلاصه بریم بینیم این بار می تونیم رنگش کنیم یا نه. تا بعد. صفا



Sunday, June 23, 2002

ملا جیحون

باباي يكي از رفيقام يه روز وقتي چن تا استكان زده بوديم يهويي شعرايي واسه ما خوند كه گمون نمي كنم خيلي از ماها شنيده باشيم. ما رو اسير كرد. اقا اصلن مستي پريد. حال كرديم. زديم چند تا استكان ديگه و روشن روشن شديم. فرداش از رفيقم پرسيدم اون شعرارو يادته؟ گفت كدوم؟ گفتم اونا كه بابات واسمون خوند. گفت نه! گفتم نوكرتم، اينا رو به بابات بگو واسه ما بنويسه. باباشم يادش نيومد. يه بار ديگه بساط رو علم كرديم و يا علي. خوب كه پاتيل شد دو باره خوندش.
الا چه سالها که من می و ندیم داشتم   چو سال تازه می شدی می ی قدیم داشتم
پیاله ها و جام ها ز زرو سیم داشتم   کف کریم پر هنر دل رحیم داشتم
چه خوش به ناز و نعمتم گذشت روزگار ها.
     
من ار شراب می خورم ببانگ کوس می خورم   ببارگاه تهمتن ببزم توس می خورم
شراب گبر می چشم می ی مجوس می خورم   پیاله ها ی ده منی الا ریوس می خورم
     
نه جوکی یم که خو کنم میان کشتزارها

ما که حال کردیم. گفت اینا مال ملا جيحون شاعره. گفت ترک بوده. تا بعد. صفا.










ملا جیحون




ملا جیحون


بابای یکی از رفیقام یه  روز  وقتی چن تا استکان زده
بود یم یه هویی شعرایی واسه ما خوند که گمون نکنم خیلی از ماها شنیده باشیم. ما رو
اسیر کرد. آ قا اصلن مستی پرید. حال کردیم. زدیم چن تا استکان دیگه و روشن روشن
شدیم. فرداش از رفیقم پرسیدم اون شعرا یادته؟ گفت کدوم؟ گفتم اونا که بابات واسمون
خوند. گفت : نه! گفتم نوکرتم اینا رو به بابات بگو واسه ما بنویسه. باباشم یادش
نیومد. یه بار دیگه ساطو علم کردیم و یا علی. خوب که پاتیل شد دو باره خوندش.


 الا چه سالها که من می و ندیم داشتم                                                                        
چو سال تازه می شدی می ی قدیم داشتم


پیاله ها و جام ها ز زرو سیم داشتم                                                                          
کف کریم پر هنر دل رحیم داشتم 








 چه خوش به ناز و نعمتم گذشت روزگار
ها.








من ار شراب می خورم ببانگ کوس می خورم                                                    
ببارگاه تهمتن ببزم توس می خورم  


شراب گبر می چشم می ی مجوس می خورم                                                 
پیاله ها ی ده منی الا ریوس می خورم








 نه جوکی یم که خو کنم میان کشتزارها                                    








ما که حال کردیم. گفت اینا مال
ملا جیحونه
.شاعره. گفت ترک بوده. تا بعد. صفا.     





[Powered by Blogger]   
...