دو دفه كه آفتاب بزنه لب بوم و دو دفه كه اذون مغربو بگن، همه يادشون مي‌ره كه ما چي بوديم و چي شديم.
قيصر

وبلاگ‌هاي به روز شده‌ي اكسير   *************فرستادن نامه و نظرات      صفحه اصلي         آرشيو


Thursday, October 24, 2002

قيصر حكايت مي كند نامرد شكايت مي كند
يه روز يه دختر خيلي خوشگل كه كنار خيابون وايساده بود دستشو برد بالا براي يه تاكسي. راننده جلوش ترمز كرد و پرسيد كجا آبجي؟ دختره گف” روبروي داشگاه“ صداش خيلي ناز داش. راننده ديد خيلي خوشگله. گف ” دربس؟ “ دختره گف ” نخير“ راننده گف ” بفرمايين“ دختره رف نشس جلو. راننده نگاهش كرد. دهنش از اين همه خوشگلي وا موند. مژه ها بلند و تاب خورده رو به بالا، چشما سياه پر كلاغي، يه تيكه از موهام كه بيرون از روسري بود به همون سياهي. دماغ كوچولو، لبا عين غنچه كه تازه داره وا ميشه. راننده فكر كرد همينان كه كه وادارت مي كنن بگي دمت گرم اوس كريم. دختره گف ” ببخشيد ساعت چنده؟“ چه صدايي. انگار يكي تو نسيم واست زمزمه كنه. انگار تو گرماي تابستون نسيم بوزه تو صورتت . راننده گيج شد ” ساعت. ساعت چنده.، آ ..آ ..“ بعد به ساعتش نگا كرد” يه رب به دو“ دختره گف ” واي خدا ديرم مي شه.“ راننده گف” بي خيال خانم يه هوا ’تن ترمي ريم.“
دختره گف ” ممنون، نمي خواد، دير شده، حالا چه پنج دقيقه چه نيمساعت.“ راننده انقدر گيج دختره بود كه انگار چند نفري كه داد مي زدن دانشگا و دست بالا مي بردنو نمي ديد. دختره پرسيد ” مگه ما دانشگا نمي ريم؟“راننده گف ” چرا آبجي شما خودت گفتي دانشگا “ دختره گف ” پس چرا مردمو نمي بري؟“ راننده گف” كدوم مردم؟“ دختره گف چند نفر داد زدن دانشگا، شما اصلن وا نميسي، چرا؟“ راننده هول كرد ” من نشنيدم آبجي، شما گفتي ديرت شده منم حواسم پرت شد، فداي سرت، تا بخواي مسافر.“ بعدش ديد خيلي خراب كرده ، شروع كرد جلوي مردمي كه دست بلن مي كنن نيش ترمزي بزنه، مسيرا نمي خورد. نزديكياي دانشگا يكي داد زد انقلاب؟ نگه داش، يه پسر جوون بود. پسره رف صندلي ي عقب پشت راننده نشس،جوري كه بتونه دختره رو نگا كنه. راننده تو آينه نگاش كرد‏، پسره ديد كه راننده ديدتش، خنديد، راننده هم خنديد. دم دانشگا دختره گف ” همينجا خوبه، ممنون، پياده ميشم.“ راننده نگه داشت، دختره پرسيد. ” چقدر شد؟ “ راننده گف” هر چقد كه هر روز مي دين “ دختره سيصد تومن داد و پياده شد. تاكسي كه را افتاد جوونه گف ” چشم خواهري عجب چيزي بود!“ راننده كه هنوز داشت دختره رو كه دور ميشد نگا مي كرد گف” بما كه ده تا مسافر ضرر زد.“

Wednesday, October 23, 2002

[Powered by Blogger]   
...