یه گفتگوی داغ!
اولی- حالا يني اينهمه داد وبیداد و اسلام و شهيد واينا كشك بود. يني همش واسه لحاف ملا بود؟ با با آخه دم شمام گرم. درسسه كه ما سياستمدار نداريم و هر چي يم داريم كاسبن، ولي يني يه دونه ام توش آدم حسابي پيدا نمي شه؟
دومی- نه كه نمي شه. آدم حسابي كه سياستمدار نمي شه!
اولی- زكي! پس كي باس ناخداي كشتي باشه؟
دومی- ناخداي كشتي!
اولی- دمت گرم. مام كه همينو مي گيم
دومی- نه شما اينو نمي گي . شما مي گي كشتي رو باس داد دست سياستمدار.
اولی- خب همينه ديگه. كشتي ي مملكت رو بايد داد دسس سياستمدار.
دومی- نه عشقي. مملكت كشتي نيس كه. مملكت سرزمين آبا و اجدادي ي همه مونه. اونو بايد كسي كه دلسوزه راه ببره. سياستمدار كسي نيس كه كشور دار باشه. سياست سر تا پاش كثافته. سياستمدار واقعي هم كثيفه. آدم شريف شايد راه و چاه رو بدونه. ولي اين با سياستمداري فرق داره. آدم شريف نونو به نرخ روز نمي خوره، آدم شريف خايه هیچکس رو نمي ماله. آدم شريف واسه دو روز رو صندلي ي قدرت نشستن دروغ نمي گه. آدم شريف اگه زورش نمي رسه كاري واسه مردم بكنه مي كشه كنار، هي چششو رو واقعيت نمي بنده و مردمو گمراه نمي كنه. آدم شريف رو راس به مردم مي گه:" مردم، ما اين كاره نيسسيم، ما خيال مي كرديم مي تونيم كاري بكنيم. اشتباه كرديم. خدا حافظ." مملکت که يه شركت نيس. مملكته. هفتاد مليون آدم داره. نمي شه دس دس كرد. نمي شه سر مردمو با وعده گرم كرد. اينكاره نيسسي راه وازه. بفرما. بهونه نمي خواد كه. مملكت كسي رو مي خواد كه دلسوز باشه. دلسوز باشه و با هوش. با هوش كه سرش شيره نمالن. كه خايه مالا رو از دور و ورش بپرونه. ولي از همه چيز بيشتر خايه دار باشه. خايه دار ينی كسي كه كارش درسسه. نون به كسي قرض نمي ده و تو پرونده اش سيا كاري نداره. از كسي خورده برده نداره و سر قدرت نيومده واسه صندلي و زور و فاميل بازي و اينا. اومده خدمت كنه. خدمتگذار خايه نمي ماله. هر كي يم دوس نداش نداش. اگه ملت خواسسنت مي موني و اگه نخواسسن ميري. اگه هر كي حرف زد دشمنه و وابسته به بيگانه و و اینا، اينارو فقط كسايي مي گن كه نمي خوان قدرتو ول كنن. وگه نه اگه كسي خدمتگذاره كه باز داشت و اعدام و اينا نمي كنه. حالا يا باسم مردم و يا مملكت و يا دين و يا هر چي اسمشو بذاري. يه نسل تازه اومده و خواسسه هاي تازه داره. نمي شه كه بگي نسل ما بابت اين حكومت شهيد داده. خب داده. دم شهيدام گرم .اونا شهيد نشدن كه شما بشي آقا بالا سر 70 مليون. اگه ملت نمي خوانت زت زياد. اگه خيال مي كني اينا دشمنن از مردم بپرس. يه همه پرسي. از چي مي ترسي؟ اگه ریگی تو کفشت نیس درش بیار تا مردم ببینن. درسسه؟
اولی- بابا خیلی تند می ری. اینجوری که شما میگی هیچکی با شرف نیس. اینی که شما میگی اصلن گیر نمیآد. هر کی که شما بگی دو تا آشنا داره، چارتا فامیل داره، سی چل تا رفیق داره، هر کدوم از این رفیقا م سی چل تا رفیق دارن، آشنا ها هم رفیق دارن، همه رو که گل هم کنی میشه بگو هزار تا. خب اینا باس یه کاره باشن دیگه وگه نه که نمی شه. می شه؟
دومی- آره عشقی می شه. گفتم آدم با شرف، آدم کشور دار ، آدم دلسوز، آدمی که اومده خدمت کنه، نه که کس و کاراشو بذاره سر کار. می دونی چرا این رهبرا نمی تونن کسی رو جا به جا کنن؟ واسه اینکه آشنان، بعد این آدما خودشون می شن بر علیه رهبر، ینی اگه اونم بخواد دیگه کاری از دسسش بر نمی آد. حالا تو خوبم که باشی کاری نمی تونی بکنی. آدم شریف به هیچکی باج نمی ده. آدمی که دلش واسه ملت می سوزه هفتاد ملیونو فدای چند تا آشنا نمی کنه. نمی گم اگه کسی لیاقت داره نباید کار بهش داد چونکه آشنای دولتمرده، نه، اونی که لیاقت نداره و تو یه کاری وارد نیس نباس سر کار گذاشتش. پسر فلانی و نوه ی فلانی، برادر زاده، خاله و عمو و اینان که میرینن تو مملکت و رهبر نمی تونه حرفی بزنه. ولی از همه بد تر خایه مالان. آی آی آی از دسس خایه مالا. اینقدر چاخان بارت می کنن که باور کنی حالیته. آدمی که حالیشه که خر چن تا خایه مال نمی شه. اونا که خایه مالا رو دوس دارن کمبود دارن. بی شخصیت هسسن، بد بختن. تنها کسایی هم که به حرفاشون گوش می دن همون خایه مالان. اونم نه چون دوسسش دارن، نه! چون نون توشه. چون طرف هواشونو داره. همینا تا شهر شلوغ بشه فلنگو می بندن و تنهاش می ذارن. خایه مالای شاه یادته؟ همشون تا شهر شلوغ شد در رفتن. آره داداش، مملکت داری شوخی نیس. دل مردموبدس آوردن آسون نیس. خب باس لیاقتشو داشته باشی که هفتاد ملیون بهت احترام بذارن. احترام با ترس احترامیه عین باد که از کون در میره. به همون آسونی یم می شه بی احترامی. آره عشقی. مملکت کشتی نیس که بدیش دسس ناخدا. مملکت خونه ی همه س . واسه صاب خونه شدنش باس خیلی مرد شریفی باشی. هیچوقتم یادت نره که این صاب خونه بودن موقته. ینی تا وقتی که ملت بخوان.اونا که فکر می کنن این خونه ارث با باشونه کور خوندن . باس برن. حالا یا با احترام یا با در کونی از ملت. دیر و زود شاید داشته باشه. سوخت و سوز اما نداره. جمال شمارم عشق!
قيصر حكايت مي كند نامرد شكايت مي كند.
گاهي آدم دلش مي گيره. گاهي آدم دلش زيادي مي گيره. يني انقدر مي گيره كه دو تا استكان عرق سگي و دو تا سي دي ي موسيقي ي اصيل و بيرون زدن از خونه و ديدار دوست و اينام دلو واز نمي كنه. حالا مي ري تو فكر، كه من چم شده. چرااينهمه تو لبم، كارمو كه هنوز دارم، بدهكاريم كه زياد نيست، مريضم كه نيستم، پس چم شده. خب عرقه درسته كه دلتو واز نكرده ولي اوضاع مختو يه هوا بهم ريخته! حالا نمي شه راحت نشست و دو دو تا چارتا كرد. خب اين آنتن هاي مخ آدم گاهي امواجش قاطي مي شه. گاهي بيروني، يه تصادف بد مي بيني. يا يكي كرم مي ريزه و ميره تو اعصابت. يا يكي به يكي زور مي گه. خلاصه يه چيزي مي شه كه نيش ميزنه به اعصابتو بعد ديگه راداراي مخ ، امواج درست رو نمي گيره و واكنشت رو پيش آمدها عادي نيست. يا اينكه خودت زيادي بالا مي اندازي، خبر بدي بهت مي رسه. كوتاش كنم، هر چيز كه بتونه مختو اينقدر مشغول كنه كه اختيار اعصابتو از دست بدي . اگه رابطه با مخ بهم بريزه، دل سر جاش نيست. يا بي قراره و يا مي ره تو خودش( بهش مي گن دل گرفتگي، با شكم گرفتگي قاطي نشه يه وقت؟) و اونوقت آدم مي ره تو لب. اين خودش همونطور كه ديدين ممكنه عمدي باشه( با عرق خوري و اينا) و يا غير عمدي( كسي و يا رويدادي از بيرون باعث بشه) در هر حال خوب نيست. تا اينجاش عاديه. براي همه پيش مي آد. اما بد ترين شكلش اين شكل سومه كه نمي دوني چته. نمي دوني چرا دلت گرفته. نه خودت خواستي و نه كسي بهت بد كرده و يا رويدادي خاص باعث شده.اين حالت كه ريشه رو گم كني. كه آبخور موصوع رو ندوني.اين خيلي درد آوره.اين آدمو پاك از پا مي اندازه. خيلي رفتم تو فكر. خيلي به كله ام فشار آوردم.ديدم همش هست و هيچكدوم هم نيست!. ديدم اين كنترل از راه دوره. يا واسه من اينجوريه. ديدم اين گردن كلفتاي دنيا اينقدر رسانه هاي گروهي رو تو دستاشون دارن كه هر روز يه شوك بهت ميدن. البته خواست اونا اينه كه آدما اخته بشن. اخته ي فكري. اينا هم زور دارن و هم پول و هم رسانه هارو كه مي تونن هر خبري رو هر جور كه عشقشون بكشه به مردم بدن. بحث بزرگ تر و پيچيده تر از اين چند جمله يي هست كه من دارم مي گم. دلمون خوشه كه داريم با حكومت آخوندا مي جنگيم، خب بد نيست. ولي بعدش چي؟ بعدش كي؟ خيالمون با رفتن اينا ايران مي شه بهشت؟ مگه همينو واسه شاه نمي گفتن؟ چي شد. از سال اول معلوم بود راهي كه اينا دارن مي رن بهتر از اوني نيست كه حكومت شاه داشت مي رفت. البته گروهاي روشنفكر ما كه مردم بد بخت هميشه دنبالشون مي رن خنگ تر از مردم عادي بودن. اينا نمي ديدن. يا مي ديدن و منافع گروهي نمي ذاشت به مردم بگن . چپ ها كه نازشونو برم، بي دانش تر. چپهاي ما ( بجز يكي دو گروه، كه متاسفانه اونا نتونستن بين مردم اسم در كنن) كه در بي دانشي گاهي روي ذغال رو سفيد كردن. دارم در باره ي نا وابسته هاش حرف مي زنم، وگرنه وابسته هاش كه عذرشون موجه بود( هر چي مامان جونم بگه). خب حالا باز اوضاع بهم ريخته و دوباره دانشجوهاي ساده و پاك ريختن بيرون و باز مي شن مين پاك كن گروهاي خواستار قدرت. حرفاشونو گوش كنين. هيچ چيزي تازه تر از بيست و سه سال پيش مي گن؟ شايدم اونا كه دنيا رو مي چرخونن هميشه جوري به مردم راه نشون ميدن كه انگارمشكل هميشه تغيير گروه حاكمه و نه تغيير راه برد فكري ي مملكت داري. خب اينجوريه كه آدم دلش گاهي مي گيره، كه آدم دلش گاهي زيادي مي گيره. حالا چي مي خواستم بگم؟ تا وقتي گروهاي رهبري وابسته هستن و دلشون جدي واسه مردم نمي سوزه، و يا بي دانش تر از اين كه رهبرباشن، آش همينه و كاسه همين. هر از چند سالي واسه دلخوشي ي نسل تازه رهبرا عوض مي شن. تا بعد. صفا.