Saturday, December 28, 2002
,لات و لوتا1
لات و لوت ومردم به هر کي يه هوا عشقي بود مي گفتن و مردم عادي هر كي كه عادت داش پاشنه ي كفششو بخوابونه و اونارو رو زمين بكشه مي شد لات! يا يه هوا عين اونا حرف مي زد، مثلن اگه به گفت مي گف ” گف“ يا به سلام مي گف" سام." خب باس لات بود تا اينجوري حرف زد ديگه! يا اگه طرف به خانوما مي گف" آبجي" ( حالا رو نمي گم كه همه مون يه شبه شديم خواهر و برادر، و خوار مادر همديگه رم ترتيبشو داديم. صحبت قبل آخونداس). خلاصه يه هوا سخ بود كه بگي كي لاته وكي نيس. همون موقع شم بازاريا،( البته نه همه شون) پاشنه شونو مي خوابوندن و مي كشيدن رو زمين. ويه جفت نعل هم( با مال حيوونا فرق داش) مي زدن تش كه صدا بده ودوامش بیشتر باشه! وقتي را مي رفتن از تق تقش حال مي كردن. خب هر كي مختار بود يه جوري حال كنه. خيلي شون كتشون رو هيچوخ نمي پوشيدن. رو شونه ها بود و يا با انگشت اشاره از يخه ش مي گرفتن و رو شونه ي راسسشون آويزون بود. پيرناي سفيد مي پوشيدن و خيلي شونم يه انگشتر عقيق رو انگشتشون مي كردن و حاجي بازي در مي آوردن. تو چلو كبابي غذا رو بادس مي خوردنو پش بندشم يه آروغ مي زدن كه يني سير شدن! تو همين حاجيا و لاتاچن تاشونم بچه باز بودن و اگه گيرشون مي اومد مي زدن به بدن. يه چند تايي شونم كه شاگرد داشتن و پستو و اينا. خب ولي واسه خر كردن ملت و مشتريا ظهر كه مي شد كركره رو مي كشين پايين( اوناشون که شاگرد نداشتن) و يه سري مي زدن مسجد كه اون دنيا رم داشته باشن ( کاسب جماعت به سادگي هیچي رو از دس نمي ده، آخرت تم چیزي نيس که کاسب مفتي از دس بده). ماه محرمم يا به تكيه هاومسجدا يه پولي مي دادن و يا خودشون تكيه گردون مي شدن و روز عاشورام هر سال امام حسين و شهيد مي كردن. خب این خودش اولین قدم بود که مي شد بدروازه های بهشت نزدیک شد. ظهر عاشورا كه مي شد همچين مي زدن تو سرشون كه امام حسين همين الان شهيد شده و نه 1400 سال پيش. خلاصه بعضيشون ضعف مي كردن و از حال مي رفتن. يه گروهشون چون خيلي شيكمو بودن چو انداخته بودن كه غذاي امام حسين خوردن ثواب داره. جاتون خالي مي خوردنا! بخور بخوري بود كه نگو. انگار نه انگار كه امام حسين همين دو دقه پيش شربت شهادتو نوشيدن! جوري دس مي بردن تو سينياي بزرگ كه پر بود از برنج و خورش قورمه و اينا كه صد رحمت به از جنگ بر گشته ها. واين كار هر ساله شون بود. ( گفتم همه شون نه ، توشون بودن كه جدي گريه مي كردن و ناراحت بودن و حال خوردن نداشتن. اما تعداد بخورا خيلي بيشتر از نخورا بود). دنباله داره!
Friday, December 27, 2002
Sunday, December 22, 2002
احمد آقا و بزش
یادمه چار پنج سال قبل سقوط شاه، گنده لاتا بزغاله بغل می کردنو دس نشوندشون بزغاله بود. البته نه که همه ی گنده لاتا و نه همه جا. من خودم شیش هفتایی تو تهرون دیدم. خب دیگه از کفتر بازی و اینا خسسه شده بودن. سگ و گربه هم که مال این خونواده های بالای شهر بود و یه کمم سوسولی می زد. کفتر بازی یم دوره اش داش تموم می شد. به خصوص که یه کفتر رفته بود و خورده بود به یه هواپیما و دولتم کفتر بازی رو ممنوغ کرده بود. خلاصه این گنده لاتا هر کدوم یه بزغاله ی کوچولو می خریدنو خیلی یم هواشو داشتن. بعضی شون دسسو پاشو حنا می ذاشتن و بعضی گردنبند می انداختن گردنشو بعضی شونم بزغاله هه دنبالشون می دووید و بع بع می کرد. با نمک بودن و مردمم بهشون نگا می کردن. گنده لاته هم که خیلی وقتا کسی تحویلش نمی گرفت حال می کرد که ملت به بزغاله ش حال می دن. خلاصه پاشنه یی می خوابوندنو سبیلی می چرخوندن که نگو. آقایی که شما باشی بعضی شون خیلی دیگه با این بزغاله شون حال می کردنو هر جا می رفتن اونم دنبال کونشون بود. یه احمد آقایی بود که اینم بد جوری هوای بزشو داش ( با نشونده های زن قاطی نکنین. اونوقتا هر کی با یه دختر و یا زنی بود عشق لاتا می گفتن بزشه!) احمد آقا بزشو حتی عرق خوری یم می برد. تو هرکافه یی که می رف بزشم باهاش بود. خب این احمد اقا گنده لات بود و همیشه چن تا نوچه هم دنبال کونش بودنو به سلامتیش می خوردن. هر اسسکانی که بالا می انداختن می گفتن به سلامتی ی احمد آقا. چن تاشون که خیلی خایه مال بودن، می گفتن به سلامتی " امد آقا و بزش" این دیگه داش می شد سنت که ملت باس بسلامتی ی بز طرف می خوردن. یه شب که کافه لب تا لب پر از مشتری بود و دو سه تا از این گنده لاتام با نوچه هاشون نشسسه بودنو بساط کیشمیش برا بود و سرا گرم، یه گنده لات دیگه که احمد آقا رو می شناخ اسسکانشو برد بالا و گف به سلامتی ی" امد آقا." اسسکانو رو لبش نذاشته بود که یکی از نوچه های احمد آقا گف " امد آقا و بزش" سکوت شد. دو تا گنده لات با نوچه هاشون کافه رو قرق کردن و حالا اسسکان یه گنده لات رفته بالا و بقیه چش برا که چه جوری می آد پایین. مسسی داره می پره. گنده لاته که اسسکان دسش بود گف" جمال امد آقارم خوش. به سلامتی ی امد آقا." اینکه نمی شه. احمد آقا نشسسه، نوچه هاش دورش، یه گنده لات دیگه که گنده لاتیش راسس احمد آقا نیس می گه احمد آقا . پس بزش چی؟ خب واسه گنده لاته افت داره بگه به سلامتی ی احمد آقا و بزش. پیش نوچه هاش سکه یه پول می شه. احمد اقا و نوچه هاش خیلی بیشتر از اونان. ولی خب نمی شه که وقتی گفتی احمد آقا حالا بزش م قاطیش کنی. دو باره گف" چاکر امد آقام هسسیم، به سلامتی امد آقا." اومد که اسسکانو بذاره رو لبش دسس احمد آقا به نشونه واسسا رف بالا. احمد آقا اسسکانشو ور داشت و گف" به سلامتی ی احمد آقا و بزش." حالا بز اون یکی لاته زایید. چی بگه. اگه بگه که احمد آقا وبزش ینی ترسیده دیگه. ینی ریده به خودش. ینی بی خودی گنده لاته! یه لبخند زد و گف" جمال امد آقارم خوش. به سلامتی امد آقا." و اسسکانشو برد طرف احمد آقا. احمد آقا راهنما رو زده بود که باس بزشم باشه، باس بزشم بگن، باس هوای بزشم داشته باشن. دو باره خودش گف" احمد آقا وبزش." گنده لاته یه نگا انداخ به نوچه هاش . همه شون چشم دوخته بودن بهش. نوچه های احمد آقام چار چشمی نگاش می کردن. همه ی کافه اسسکان به دس منتظر که خلاصه احمد آقا ی تنها یا احمد آقا با بزش. گنده لاته یه هوا دس دس کرد و حساب کرد اگه بزم بگه دیگه کلاش پیش نوچه هاش پشم نداره. ینی جوجه لاته. ینی بی خودی نوچه جم کرده. ینی خایه نداره. ینی هیچی دیگه! اسسکانو برد بالا و چش دوخت تو چشش احمد آقا وگف" ما خیلی چاکر احمد آقاییم، جمال سبیلای امد اقارم خوش، به سلامتی ی امد آقا." و برقی اسسکانو خالی کرد تو دهنش. صدا فقط از سکوته. همه خشکشون زده. هیشکی نفس نمی کشه. هیشکی عرقشو نخورده. احمد آقا از جاش بلند می شه. می ره طرف گنده لاته. دس می کنه تو جیبش. چاقوشو در می آره. اسسکانش دسس چپشه. با دسس راس با چاقوش یه خط میاندازه تو دهن طرف. بعد اسسکانشو می بره بالا. " به سلامتی ی احمد آقا و بزش" اسسکانو سر می کشه. نوچه هاشم سر می کشن. لب بالا و پایین طرف زخم دهن وا کرده و خون زده بیرون. هیشکی جربزه نداره کاری بکنه. احمد آقا دس می کنه تو جیبش. دو تا صد تومنی در می آره. می ده دسس یکی از نوچه های طرف. " ببرش دکتر تا بخیه بزنه ". اونشب تو اون جمع، تو اون کافه. قیصرم نشسسه بود. قیصرم واسه خودش یه گوشه نشسسه بودو داش ماسسو خیارشو با یه اسسکان عرق می خورد. لب و دهنشو پاک کرد. پول میزشو داد. از کافه اومد بیرون. یه هوا داش باد می اومد. یخه شو زد بالا. دکمه های پیرنشو بس. به خودش گف " من ریدم به این سنتهای تخمی". از اون شبم دیگه پاشو تو اون کافه نذاش.
|