جوونا کوتا نیاین!
غروب که می شه وهوا شروع به تاریک شدن می کنه دل قیصرم می گیره. غروب که می شه و کوچه ها خلوت می شن و بچه ها می رن تو خونه ها دل قیصر می گیره. غروبا جوونا و بچه ها می رن تو خونه اشون یا که تو خونه ی دوسساشون، یا که یه گوشه ی دنج و خلوت که بدور از پیر پاتالا واسه خودشون گل بگن و گل بشنون، و با رفتنشون تازگی ی زندگی رم می برن. بچه ها و جوونا روح زندگی ین، روح حرکتن، بدون اینا دنیا مرده س. دنیا خالیه، دنیا یه چیزی کم داره. دنیای بی حرکت مرده س. دنیایی که همیشه یه قصه رو می گه مرده س، دنیایی که توش حرف تازه یی نیس مرده س، دنیایی که چسبیده به یه سری تعریف که بیشتر از هزار سال پیش معنیش کردن مرده س. پیر پاتالام بیشرشون از زندگی یه تعرف دارن، ارزشا بسسه به اون تعریفه، وهر چیزی که تو اون دایره قرار نگیره یا بی ارزشه یا خطر ناک. تا وقتی پیر پاتالا از جوونا می ترسن و بهشون اجازه نمی دن که سکان کشتی رو بدس بگیرن دنیا مرده س. جوونا همیشه واسه خودشون یه راهی پیدا می کنن که به زندگی جون بدن، همیشه می دونن که باس کارای تازه کرد، حرفای تازه زد، راهای تازه رف. جوونایی که در گیر بازی ی پیر پاتالا می شن کم کم و یواش یواش قاطی ی اونا می شن. جوونایی که با در گیر شدن تو زندگی در گیر تعرفای پیر پاتالا نمی شن همیشه جوون می مونن. اینان که دنیا رو رو به جلو می برن، اینان که به زندگی حرکت می دن، بدبختی اینجاس که خیلی از جوونا در گیر زندگی( زن و بچه و خونه ...) که می شن راهشون یادشون می ره، یهو بدون اینکه بفهمن خودشونم یکی از اون پیر پاتالان، ظاهرشون جوونه ولی دلشون مرده س. هر کی دل مرده س مرده س حتی اگه ندونه، هر کی دل مرده س مرده س حتی اگه جوونه. مرده اون نیس که زیر خاک دراز کشیده، مرده اونی یه که هیچ فکر تازه یی نداره و هیچ کار تازه یی نمی کنه و چار چنگولی چسبیده به یه ردیف تعریفایی که از کهنگی نخ نما شدن. جوون دلش زنده س، جوون دلش پر از امیده، جوون سرش پر از فکرای تازه س. پیر هیچ کدوم از اینا رو قبول نداره و ضد هر کسیه که اینجوری فکر می کنه. قیصر می گه جوونا پاتونو تو راه پیر پاتالا نذارین، اینا بسکه در گیر اون فکرای کهنه شون هسسن واسه زندگی خطر ناکن، راتونو از اینا سوا کنین، حرفتونو بزنین، راهتونو برین، هر چی بیشتر کوتا بیاین اینا فکر می کنن راشون درس تره. نمی گم باشون در گیر شین، نه، پیر پاتال رحم نداره، پیر پاتال ، بخصوص پولدارش همه ی دنیا رو فدای منافع خودش می کنه. در گیر نشین، به سازشون نرقصین، تو کارشون موش بدونین، سنگ بندازین، با کلک دمارشونو در آرین، دنیا مال شماس، مفتی ندینش دس این آدمایی که فقط پول و مقامشون وتعریفایی که از زندگی دارن مهمه. تازه خیلیشون این تعرفارو باور ندارن، می گن که کسبشون بگذره. هیچ کدومشونم نه ملت واسه شون مهمه و نه جوونا. پیر باس خیلی دلش جوون باشه تا جوونو بفهمه، خلاصه نذارین دنیای خوب و طبیعت خوب بدس این مردم گریزا نابود بشه. چه کنیم دیگه یه دفعه هم بذارین قیصر نصیحت کنه، مگه چی می شه؟