یادته؟
یادته قدم می زدیم، زمستون بود، سرد بود، تو خودتو چسبونده بودی به من، یادته. یادته یهویی رگبار زد، چتر نداشتیم ، من کتمو دادم بهت که بکشی روسرت، یادته. یادته رفتیم زیر یه طاقی و تو داشتی می لرزیدی، دسسات سرد سرد بود عین یخ، من اونا رو ها کردم، انقد ها کردم تا گرم شدن، یادته. یادته گفتی منو دوس داری، گفتی می خوای تا ابد با من باشی، می خوای ده تا بچه داشته باشیم، یادته. یادته یه روز دیر اومدم سر قرار باهام دعوا کردی و با دسسای مشت کرده زدی رو سینه م، هیچی نگفتم و تو گریه کردی، گفتی دلواپس شدی نکنه تصادف کرده باشم، بغلم کردی و گفتی قول بده هیچ وقت سر قرار دیر نیای، یادته. یادته یه شب که تب داشتی ومی لرزیدی تا خود صب پای تختت نشسسم و نخوابیدم، وقتی پاشدی و دیدی من هنوز پای تختت بیدار نشسسمو دارم نگات می کنم نمی دونسسی چی بگی، فقط بغلم کردی و گفتی من مرد ترین مردی هسسم که تو زندگیت دیدی و تازه باور کردی که دوسست دارم، یادته. یادته وقتی گفتم ببین ما با هم نمی خونیم، تو از یه جای دیگه یی و من از یه جای دیگه، گفتم خونوانده ی تو از من خوشش نمی آد، گفتی من از توخوشم می آد، گفتی من می خوام باهات زندگی کنم نه خونواده م، یادته. یادته بابات هر وقت منو می دید از ترس تو باهام دس می داد، مادرت هر وقت منو می دید روشو می کرد اونور، یادته. یادته گفتم تو مجبوری راهی رو بری که خونواده ت می گه، کاری رو بکنی که اونا می خوان، مردی رو بخوای که اونا می پسندن، گریه کردی ، گفتی تو تنها مرد منی، یادته. یادته گفتی یا من یا هیچ کس دیگه، یادته. پس چی شد؟ چی شد که بی خبر رفتی، بی خبر پیدات نشد، بی خبر تنهام گذاشتی، بی خبر بی خبرم کردی؟
اگه می شد جلوت واسسم، جلوت واسسم و راس نگا گنم تو چشات. تو چشای سیات که از سیاهی شب شرمنده شه. تو چشات که تا حالا هیچ مردی جربزه نداشته که راس ، بدون اینکه مژه بزنه، بدون اینکه دسسو پاشو ُگم کنه، بدون اینکه زانوهاش بلرزه، بدون اینکه زبونش بند بیاد، توشون نگا کنه. راس راس نگا می کردم تو چشات و بت می گفتم نامرد کی می خوای اجازه بدی یه مرد تو چشات نگا کنه و بت بگه می خوادت؟