نکیر ومنکر!
فاطی رفت تواتاقش. دلش خیلی تند تند می زد. هول بود. جلوی میز آرایشش نشست و زل زد تو چشمای خودش. جا خورد، یه برقی می زد. چشمای سیاش برق می زدن . خنده ش گرفت. خوب تو چشمای خودش نگاه کرد. انگشت اشاره شو گرفت طرف خودشو گفت. تو دختر خیلی بدی هستی، دختری هستی که به حرف مادرت گوش نمی کنی ، تو دختر خیلی خیلی بدی هستی که وقتی بیرون می ری به پسرا نگاه می کنی و باسنتو یه جوری می چرخونی که همه ی پسرا بهش نگا ه کنن. بعضی وقتام دفتر یا کتاب یا کیفتو می اندازی که بهونه داشته باشی که دولا بشی تا ورشون داری. و اینکارو خیلی یواش می کنی تا مطمئن بشی که تمام پسرایی که دور وبرت هستن حسابی به پاهات نگاه کنن. بعدم یه جوری رفتار می کنی که انگار نه انگار. تو یه راست می ری تو جهنم. تو شب اول قبر پدرت در می آد. چه جوری می خوای جواب نکیر و منکرو بدی؟ اونا مو رو از ماست بیرون می کشن. الکی نمی تونی بهونه بیاری. تمام کرده هاتو نوشتن. اونا مادرت نیستن که تو بگی خب کتابم که می ُا فته نباید ورشون دارم؟ وقتی مامانت می گه مگه تو چلاقی که هی یه چیزی باید از دستت رو زمین بیافته، بگی خب چیکار کنم من دست و پا چلفتی یم! بعدم تو دلت بهش بخندی که سرش کلاه گذاشتی. نکیر و منکر دمارتو در می آرن. به اونا نمی تونی دروغ بگی. صاف می برنت تو جهنم و باید دست کم واسه ی سیصد سال تو آتیش جهنم بسوزی. می دونی؟ هر چی یم بگی غلط کردم کسی دلش واست نمی سوزه. تونباید به پسرا نگاه کنی، برای دختر خوب نیست که ُزل بزنه تو چشم یه مرد مادر جون. دختر نباید سبک سر باشه. مردا از دخترای سبک سر خوششون نمی آد مادر جون. آخه تو دیگه بزرگ شدی، مثل دختر بچه ها هی هره کره نکن و با صدای بلند نخند، مثل پسرا تو کوچه بدو بدو نکن. خوب نیست. من می ترسم هیچکی نیاد خواستگاریت. پسرا از دخترای نجیب و سر بزیر خوششون می آد. دختر سبکو هیچ مردی دوست نداره. دخترم اینارو واسه ی خودت می گم. دیشب داداش حمیدت می خواست بهت یه گوشمالی ی حسابی بده، من نذاشتم، می گفت دوستاش دیدن که داشتی می دویدی و دامنت رفته بوده بالا، خوب نیست مادر جون داداش حمیدت غیرتیه،می گفت این با این کاراش منو پیش دوستام خراب می کنه. قسم خورد اگه یه بار دیگه وقتی دامن پات کردی بدویی حسابتو می رسه. مادر جون با این کارات می ترسم هیچکی نیاد سراغت. آخه کی از دختر سبک سر خوشش می آد؟ تو دیگه بزرگ شدی، سال آخر دبیرستانی واسه چی تو کوچه بپر بپر می کنی؟ حالا من به بابات هیچ نمی گم، اون اگه بدونه پوستتو می کنه. بیا، بیا دخترم بیا اینجا و به مامان قول بده دیگه یه دختر سنگین ورنگین و سر بزیر باشی. بیا قربونت برم. چشماشو تو آینه تنگ تر کرد، به نیم رخ چپ خودش نگاه کرد، بعد چرخید و به نیم رخ راست خودش نگاه کرد. یه لبخندی زد و گفت خوشگل که باشی سبک وسنگین بودن فرقی نداره، پسرا با چشماشون عاشق می شن نه با دلاشون. همه شون همین جورن. چه اوناشون که روشنفکرن و چه اونایی که هیچی حالیشون نیست. لباشو غنچه کرد و ماتیک صورتی رنگشو کشید روی لباش. یه هوا پودر زد روی گونه هاش. بفهمی نفهمی یه سایه هم انداخت روی پلکهای چشماش یه کم از آینه فاصله گرفت و به خودش نگاه کرد. مرسی خدا جون که منو خوشگل آفریدی. فاطی بیا دیگه، چایی یخ کرد، بیا بیرون خجالت نکش دخترم. مادره پسره می خواد ببینتت. بیا مادر جون . اومدم مامان. اومدم.
برای اونا که مامان باباشون از نکیر ومنکر واسشون نگفتن : نکیر ومنکر دوفرشته یی هستن که شب اول قبر از مرده سین جین می کنن.