دو دفه كه آفتاب بزنه لب بوم و دو دفه كه اذون مغربو بگن، همه يادشون مي‌ره كه ما چي بوديم و چي شديم.
قيصر

وبلاگ‌هاي به روز شده‌ي اكسير   *************فرستادن نامه و نظرات      صفحه اصلي         آرشيو


Saturday, February 21, 2004

کویته کویته!
مجلس هفتم داره می ره که مکتبی ی مکتبی باشه و هر چی قداره بند و چاقو کش و کلاشینکف بدسسه وارد خودش بکنه. پیروزی ی مکتبی ها رو به رهبر ُدردانه تبریک عرض می کنیم و می خواییم بینیم چن وخ طول می کشه تا روسری بره کنار و سفارت آمریکا دو باره وا بشه و کفترا سرو سینه روکنن! قیصر می گه که دسمال یزدی و کلا شاپو و پاشنه کفش خوابوندن واسه همه ی نماینده های مکتبی اجباری بشه. هر نماینده یه ضامن دار تو جیب شلوارش باشه واسه اینکه ببینه کدوم بی معرفتی می خواد رو حرف رئیس مجلس مکتبی حرف بزنه. انگشتر عقیق تو انگشت نماینده ها باس جزو واجبات باشه. کاری که نیس ( چون هر تبصره ی تازه یی با آری ی نماینده ها تصویب می شه.) و واسه ی اینکه حوصله ها سر نره نماینده های مکتبی می تونن تسبیح بندازن. که هم نماینده گی کردن و هم واسه ی شهدای نظام ذکر گفتن! واسه هر چی که تصویب می شه باس بابتش سه تا صلوات بفرسسن والله واکبر بگن تا بزنن تو پوز شیطون بزرگ. ورود به مجلس هر نماینده با یا الله نماینده های دیگه همرا باشه. گمونم بد نباشه تو خود مجلس یه کله پاچه یی ُنقلی هم علم کنیم و ُصب زود قبل از تشکیل جلسه ی رسمی با شیکمای پر بریم تو. تو مجلس مکتبی که مخالتی قرار نیس باشه، قرار نیس که بحثی بشه و حرفی زده بشه، مجلس ِیه دس ینی مجلس خودی. خودی یم که شدی بی خیالی دیگه. هر چی گفتن می گی قبول. کله پاچه رم که زدی به بدن و توپ توپ می ری تو و هر جام خواسسی به جای آفرین و احسنت، دوسه تا آروغ ِدبش می زنی ، همچین که پشت شیطون بزرگ بلرزه. چون نماینده ها مکتبی هسسن به جای کلوپ بدنی یه زور خونه ی کوچولو علم کنن تا هم کباده بکشن و هم میل و یادی یم از شعبون خان کنن. اینام خلاصه از همون قماشن دیگه. منتها یه ایرادی پیش می اد. مجلس مکتبی و یه دس هیچ در گیری با شورای نگهبان نداره، همه با هم رفیقن و هر چی مجلس بگه تصویبه، شورای تشخیص مصلحت هم که بیکار می شه و اعضاش می تونن با ریشاشون بازی کنن. تنها طفلی رئیسه شه که چون کوسه س می تونه با مال ببغل دسسیش بازی کنه.( عمامه رو که نمی شه ورداری و با زلفات بازی کنی،جلوی بقیه هم نمی شه دس به خایه شد. بیکار بیکارم که نمی شه بشینی !). خلاصه مملکت شهید پرور می رن که واسه چن وقتی تو یه کشور امن وامون و ساکت و بدون در گیری های سیاسی سر کنن. از فرداس که مشکلات اقتصادی بدس توانای مجلس مکتبی حل بشه و همه اوضاشون توپ توپ بشه. سفارت آمریکام که وا می شه و شیطون بزرگ دس از شیطونی ور می داره و در اسلام ناب محمدی بخشش لازم است و کینه توزی پسندیده نیس و خلاصه کویته دیگه. حال کنین و دعا به جون نماینده های مکتبی. هم نظام یه دسسه، هم ملت خوشحالن و هم اینکه دشمنی ها به دوسسی بدل شدن. دیگه چی می خواییم وچی کم داریم؟

Monday, February 16, 2004

قربون هر چی آدم چیز فهم!
ساعت ده شبه و مام دل ودماغ نداریم و حالمون کلی گرفته س. دیدی آدم که بی حوصله س دسسش به هیچ کاری نمی ره. مال ما تازه یه هوام از این بد تره. ما به مرز کلافگی رسیدیم. چرا شم نمی دونیم. بخور نمی ری هس و کفتری یم هس که گاهی بزنیم به بدن و جایی هس که شبا جامون بده. پس چمونه؟ نمی دونم. یه چیزی یه جا خرابه. یه چیزی سر جاش نیس. عین یه پیج که تو ماشین شل شده باشه وسرو صدا کنه . حالتو بگیره و نتونی پیداش کنی. اوضاغ مام این ریختی یه. روحن پکرم. روونم داغونه. دیدی گاهی یه چیزیت هس و نمی دونی چیه؟ اینجوریه. حالا این وسط طرفت ور داره و زنگ بزنه و بگه بریم هوا خوری. اونم شیش غروب. درس ساعتی که لب و لوچه ت آویزونه و لاسسیکت پنچر. ِمن ِمن می کنی و می گی پکرم. می گه چرا؟ می گی کاش می دونسسم. می گه کی تا حالا فیلسوف شدی؟ می گی جون خودت نمی دونم چشه. کاش می دونسسم. لب ور می چینه می گه. ح ال منو نداری؟ می گی جون مادرم حال خودمم ندارم. نه ریش زدم و نه حموم کردم و نه نهار خوردم. می گه می خوای بیام واست شام درس کنم؟ می گی نه فدات شم. اشتها ندارم. می گه منوبخور! می خندی و می گی رو چشم ولی بذار یه روز دیگه. یه روز که خیلی گشنه م باشه و سرو صورتو صفا داده باشم و سر حال. می گه دیگه منو نمی خوای؟ می گی بابا این چیزا نیس. خرابم ونمی دونم چرا و جون هر چی مرده پیله نکن و هی نگو چرا. چونکه نمی دونم و نمی خوام واست چاخان کنم. می گه قیصر اگه ازم خسته شدی بگو، تو که رو راستی، تو که اهل دروغ نیستی، بگو. بهم بر نمی خوره. می فهمم. آدم از هر چی و هر کی خسته می شه. می گم جون هر کی دوس داری پیله نکن. نه ازت خسسه شدم و نه ازت دلگیرم. خیلی یم نوکرتم و خیلی یم خاطرتو می خوام ولی دو سه روزه بی حالم و جون خودت نمی دونم چرا. می گه خیالت منم عین باقی دخترام و تحمل ندارم و بهم بر می خوره. نمی خوای دلمو بشکنوی. نمی خوای حالمو بگیری. ممنون. ولی باور کن تحملشو دارم. چه جور تا حالا منو نشناختی؟ یواش یواش داره آمپرت می ره بالا. اوضاعت ُگه مرغیه و حالا اینم چسبیده که تو دیگه نمی خواییش. هنو افسار سگتو ول نکردی و با مهربونی می گی کوچیکتم، فدات شم، به دوسسسی مون قسم خیلیم خاطرت عزیزه، خیلی یم می خوامت. ولی امشبو از ما بکش بیرون و انگار کن رفتیم سفر. دو سه روز دیگه بر می گردیم. می گه. همینه دیگه. سفر دو روزه و بعد یه هفته و بعدم واسه همیشه! آب رو صد درجه جوش می آد. فرقی یم نداره که هوا سرد باشه یا گرم. حرارت که به صد رسید آب می جوشه و در دیگ تکون تکون می خوره. مام از تو جوش آوردیم. هی خواسسیم چیزی نگیم، هی خواسسیم آروم تمومش کنیم، هی خواسسیم دلشو نشکونیم. نفهمید. گفتیم آره راس می گی . از دو روز شروغ می شه و بعد می شه دایمی. خوشم می آد می فهمی. امری نیس؟ صداش می لرزه و می گه. نه. چرا خیال می کردم تو با بقیه فرق داری؟ چرا خیال می کردم توعین باقی مردا نیستی. چرا اینقدر خر بودم. بغضش می ترکه و... . قیصر از تو دلخور نیستم. از خودم حرصم می گیره که خر بودم. که تو رو باور کردم. خیالم می فهمیدم. در دیگ می پره اونور. می گی. نمی فهمی دیگه. چیکارت کنم. تو کله ات نم یه که تو حال نیسسم، نمی گیری که خوش نی سسم و دل و دماغ لوس بازی ندارم. نمی فهمی دیگه. وگوشی رو می کوبی رو تلفن. یکی دو دور دور اتاق می زنی. بعد می گی. قربون هر چی آ دم فهمیده. با خیال اینکه شاید چن تا آبجوی تگری آتیش دلتو خاموش کنه می ری واسه در یخچال.

[Powered by Blogger]   
...