دو دفه كه آفتاب بزنه لب بوم و دو دفه كه اذون مغربو بگن، همه يادشون مي‌ره كه ما چي بوديم و چي شديم.
قيصر

وبلاگ‌هاي به روز شده‌ي اكسير   *************فرستادن نامه و نظرات      صفحه اصلي         آرشيو


Saturday, July 17, 2004

گفتم بیا دست همو بگیریم و بریم جایی که نه توش دروغه و نه دروغ گو
گفت مگه جایی پیدا می شه که نه توش دروغ باشه و نه دروغگو
گفتم بریم بگردیم و تا پیداش نکردیم بر نگردیم
گفت پس بگو تا آخر عمرمون باید بگردیم دیگه!
گفتم چرا که نه
گفت جدی می گی؟ گفتم اگه تو بخوای
گفت باشه بزن بریم.

[Powered by Blogger]   
...