دو دفه كه آفتاب بزنه لب بوم و دو دفه كه اذون مغربو بگن، همه يادشون مي‌ره كه ما چي بوديم و چي شديم.
قيصر

وبلاگ‌هاي به روز شده‌ي اكسير   *************فرستادن نامه و نظرات      صفحه اصلي         آرشيو


Friday, September 23, 2005

غیرت یا خری یت؟
ما ایرونیا تا حلقمون تو لجن ِ غیرتِ َالکی گیر کردیم. ما ایرونیا که همیشه دهن بین بودیم و خواهیم بود و واسه مون مهمه که مردمی که ُدُرس عین خودمونن و به اندازه ی ما خطا می کنن و بیراه می رن، نظرشون نسبت به ما خوب باشه و خیال کنن که ما آدمای خوبی هستیم و فامیل و خانواده واسمون مهمه و خلاصه نمی خواییم کاری کنیم که ملت پشت سرمون حرف بزنن. اونم حرفای ناموسی. نکنه بگن آبجیمون ِقرطی تشریف داره و سر به هواس و یه چیزیش می شه، نگن مادرمون با بقال سر کوچه هره کره می کنه، یه وقت نشنویم که گفتن آبجیمون با صدای بلند خندیده و یه هوا چارقد ویا چادرش از سرش سریده پایین و موهاشو نا محرم دیده. خب اگه اینجوری باشه که خیلی سه می شه و واسه ما ُافت داره!!! همین داداشای غیرتی و باباهای با ناموس وقتی یه دختر و یا زنی رو که خوشگله و می خنده و عین آدمای دیگه احساساشو نشون می ده که می بینن چشاشون برق می زنه و کم مونده که همونجا از طرف شماره تلفن بخوان وبعله دیگه! چرا ؟ چون طرف که آبجی شون نیست، خوشگل بودن و بلند خندیدن و سر به هوا بودن خوبه ولی واسه ی دختر همسایه، به ما چه!؟ خوبه که فردام چون حرف دیگه یی نداریم بشینیم و غیبت آبجی ی رفیقمونو بکنیم و چسی ی خواهرمونو بیایم! ما ملت بدختی هستیم که هنوز نفهمیدیم که ِچمونه. ملتی هستیم که نفهمیدیم که با با مرد و زن نداره، هم زن می خنده و هم مرد، هم مرد از زن خوشش می آد و هم مرد، هم مرد لوندی می کنه و هم زن. آدمیم خدای نکرده، زن خوشگل خوبه، مرد خوش قیافه هم خوبه، زنی که سر زبون داره دمش گرم، عین مردی که سر زبون داره. این مزخرفا رم آخوندای نامرد تو کله ی این ملت خنگ( به کسی بر نخوره، حقیقت تلخه) هم انگار هیچ وخ نمی فهمه که آخه بابا آدم سالم هم می خنده و هم گاهی بلند حرف می زنه و گاهی بلند می خنده و گاهی خوشی شو نشون می ده. ُدرست شم همینه. حالا بماند که بیشتر این رفتارا ظاهریه و اگه خجالت از مردم نبود کسی عین خیالش نبود که خواهرش بلند خندیده و بلند حرف زده و یه هوا چادرش رو سرش سریده و موهاشو پسر فلانی دیده. خود آقا پسرا که برن بیرون و دست یه دختری رو بگیرن و به مامان جونشون بگن مامانه حال می کنه ولی اگه بشنوه دخترش با فلان پسر حرف زده به پسرش می گه : " خواهرت سبک سر شده." ( حالا نمی گم همه ی ایرونیا ولی در صد بالایی اینجوری هستن) این ِزر زری که اول کردم بابت اینه که بگم تو تازه ها خوندم که یه خونواده خواهرشونو که نوزده سالشهبه زور دادن دادن به یه بابایی که شصت سالشه، دختره هم دیده طرف نه قیافه داره، نه حال بیرون رفتن، نه حتی حال حرف زدن، شایدم گاهی ازش در هم می رفته؟ طفلک اول جوونی خوانواده اش ریدن به زندگیش و به زور دادنش به یه بابایی که نمی خواسته و جای باباش بوده، خسته می شه و از خونه ش در می ره، خوانواده ش می گیرنش و باز به زور برش می گردونن، دو باره وسه باره فرار می کنه و باز برش می گردونن. تموم ایرونو می گردن و پیداش می کنن. دفعه ی آخر دختره واسه ی هفت ماه نا پدید می شه، وقتی پیداش می کنن تو خونه دادگاه تشکیل می دن و محکوم به اعدامش می کنن. بیچاره دختره رو دست و پاشو با زنجیر می بندن و می ندازنش زمین و سیم برقو به زنجیر وصل می کنن، نگاش می کنن تا جون بده. بعد جسدو می برن تو وان ِ حموم و یه تیکه سیم برق می ندازن رو لوله ی آب تا بگن دچار برق گرفتگی شده. خلاصه پلیس گویا بو می بره و دست آخر یکی از برادرا می گه : " من کشتمش ،واسه اینکه اخلاقش فاسد بود!" حالا کی اخلاقش فاسد بوده؟ داداشه؟ دختره که بدون اینکه بخواد کشته شد و رفت ؟ خانواده ی دختره؟ اون شوهر شصت ساله یی که معلوم نیست چرا با دختری ازدواج می کنه که چهل ویکسال ازش جون تره، تازه دوستش هم نداره و ازش بدش می آد، از روز اولم گفته که ازش خوشش نمی آد؟ اون آخوندی که صیغه ی عقد رو خونده و بابتش حق الزحمتشو گرفته؟ یا همه مون؟ همه مون، همه ی مایی که داریم تو ایرون زندگی می کنیم و نگرانیم که اسم خواهر و مادرمون بد در نره، آخه ُافت داره که به آدم بگن بی غیرت! بگن خواهرش نجیب نیست. ولی مهم نیست که خواهر یکی دیگه نجیب نباشه، که کاش حتی اینجوری بود، انقدر نیش زبون می زنیم و چشم غره می ریم و به این و اون می گیم که اگه یه نفرم بی خیال بود جوش بیاره و عین خودمون بشه. ولی ریشه ی همه ی این غیرت و یا خریت ها تو آخونده. باور کنید اگه آخوندا رو منبر نمی رفتن و واسه ی بیشتر از هزار وچهار صد سال مزخرفهایی مثل زن نجیب و با حجاب واینا رو تو مخ ماها نکرده بودن اینجوری نمی شد( نمی خوام از اسلام دفاع کنم، اسلام خودش انقدر سرباز گمنام ونامدار داره که احتیاجی به مثل قیصر که این حرفا واسش زیاد مهم نیست نداره، ولی طلاق ینی اگه یکی نتونست با یکی بسازه راهشو بگیره بره، ولی آخوندا جوری از طلاق و اینا می گن که طلاق گرته گاهی تو فرهنگ ما بد از طاعون داشتنه!) اون خونواده که خواهرشونو دادن به یه بابایی که دیگه یه پاش دم گور بود شاید محتاج بودن، شاید تو رو در وایسی گیر کرده بودن، ولی اگه غیرنت و فساد اخلاقی و اینها نبود شاید به خواهرشون می گفتن دمت گرم که زدی به چاک جاده! نه اینکه بگیرن و بکشنش. فساد این نیست که آدمی خ.واست خقشو بگیره بهش بگیم فاسد، فساد اینی می شه که اگه کسی حقشو خواست بکشیمش و اسمش هم بذاریم دفاع از ناموس. فساد اینیه که آدم خواهر، هم خون خودشو بابت انتخاب درست بکشه! فساد تو کل اون مملکته ونه تو خوزستان که این حادثه رویداده. فساد اونیه که مردا هر گهی بخوا ن بخورن، ( برن زنی بگیرن که چهل ویکسال از خودشون کوچکتره، تازه طرف نخواد و به زور بگیرنش!" و هیچکی نباشه که بگه چرا؟ باید اون مرد شصت ساله رو که برادرای اون دختر رومجبور کرده که به زور خواهرشونو به عقد اون در آرن کشید تو دادگاه، باید اون آخوندی که صیغه ی عقد رو خونده خایه هاشو بکشن، باید اون داداشی رو که خواهرشو کشته بزنن تو سرش و یادش بدن بی غیرت تو اگه غیرت داشتی که نمی ذاشتی خواهرت زن یه پیر مرد بشه، اونم وقتی بیجاره نمی خوادش. حالا اگه یکی بخواد یه چیزی، خودش انتخاب کرده، تازه هر وقت نخواست می تونه طلاق بگیره. اون دختر بیچاره یی که حالا تو دل خاک خوابیده اگه می تونست فرار نمی کرد، طلاق می گرفت، اگه شوهرش و برادراش بهش اجازه می دادن. این ملت تا وقتی نفهمن که درد یکی دیگه درد خودشونم هست مملکت درست بشو نیست. ما تا وقتی بلا سر خومون نیاد عین خیالمونم نیست، ولی اگه بلا سراغمون بیاد یاد بلا می افتیم، تازه ما ها همه مون مثلن با غیرتیم!
بیچاره دخترایی که سر غیرتکشته شدن و ما خیال می کنیم ُمردن.

Sunday, September 18, 2005

گاهی باس واسه عاشق شدن دلو زد به دریای عشق!
انقد دل دل کرد تا عشقش پر زدو رفت.
هر عاشقی که تو عشق شک کنه عاشق نیست. خیال می کنه که عاشقه.
تو دنیای عاشقا دو با دو هیچوقت چار تا نمی شه.
تنها وقتی که عقل بدرد نمی خوره وقت عاشق شدنه.

[Powered by Blogger]   
...